مجتبی کلانتری

حوادث ماه های هجری قمری

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آواتار» ثبت شده است

شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)




شهادت مظلومانه امام حسن عسکری (علیه السلام) تسلیت و تعزیت باد.
آجرک الله یا مولانا یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

امام حسن بن علی بن محمد (علیهم السلام) مشهور به امام حسن عسکری (علیه السلام) یازدهمین امام شیعه اثناعشری پدر گرامی آخرین ذخیره الهی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در سال ۲۳۲ هجری قمری [1] متولد گردید
ایشان فرزند امام هادى (علیه السلام) و بانوئى پارسا و فاضله  به نام حُدَیثه است [2] که در برخی منابع نام ایشان را سوسن نیز دانسته اند [3]
از جمله القاب حضرت «نقى» و «زکى» است [4] ولی چرا ایشان به نام عسکری (یا به لفظ محاوره فارسی عسگری) مشهور شده است از آنجاست که حضرت را به دستور خلیفه عباسی در محله ای (زندان و منطقه نظامی) به نام عسکر در سامرا سکونت اجباری داده بودند که به همین دلیل حضرت به عسکری معروف شدند. [5]
امام حسن عسکری (علیه السلام) در محاصره دشمنان بودند و تمام حرکات حضرت زیر نظر بود ولی این خفقان شدید نتوانست فعالیت های حضرت را محدود نماید ایشان برای مقابله با افکار ضد اسلامی که در دوران ایشان بشدت گسترش پیدا کرده بود و ترویج اسلام واقعی نه اسلامی که خلفاء ظالم از اسلام نشان داده بودند تلاش ها و فعالیت فراوانی انجام دادند. کوشش های علمی ، تبیین اندیشه های ناب اسلامی ، ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان جهان در دورترین نقاط و آماده سازی آنان برای دوران غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از جمله فعالیت های مهم امام حسن عسکری (علیه السلام) در این زمینه به شمار می آید [6]
سرانجام معتمد عباسی به دلایل بی شماری از جمله دشمنی که از حضرت به دل داشت و البته محبوبیت و نفوذ معنوى و علمی امام در جامعه و پاسخ ندادن تمام نقشه ها ، زندان و اختناق برای کاهش محبوبیت حضرت تصمیم به قتل حضرت گرفت . معتمد در ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری  دستور داد امام حسن عسکری (علیه السلام) را با زهر مسموم نمایند ، امام در اثر زهر چند روز در بستر بیماری قرار گرفتند و در هشتم ربیع الاول در سن ۲۸ سالگی به شهادت رسیدند. [7]

مطالعه بیشتر در :

شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

پی نوشت :
[1]. اصول کافى، ج 1، ص 503
[2]. الارشاد، شیخ مفید ، ص 335
[3]. اصول کافى، ج 1، ص 503
[4]. دلائل الامامه، ص 223
[5]. علل الشرایع، صدوق ، ج 1، باب 176
[6]. سیره پیشوایان ، ص 626.
[7]. الارشاد، شیخ مفید ، ص 345.

مطالعه بیشتر :

امام حسن عسکری (علیه السلام)

ادامه مطلب...
۰ نظر
مجتبی کلانتری

هفته وحدت





آیه «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا»، و همگی به ریسمان خدا [قرآن صامت و ناطق در کنار هم]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! [1] از جمله آیات معروفی است که مسلمانان را به وحدت دعوت می نماید ، البته اینکه وحدت اسلامی به چه معناست باید توضیح داده شود.

سید عبدالحسین شرف‌الدین (ره) می فرماید : «سیاست سبب جدایی شیعه و سنی شد، همان (سیاست) نیز باید سبب اتحاد شیعه و سنی شود». [2] آری منظور از وحدت اسلامی ، وحدت اعتقادی نیست که پیروان مذاهب مختلف از اعتقادات خود دست بردارند بلکه منظور وحدت سیاسی است ، سیاست استعمارگران به منظور سلطه و نفوذ بر مسلمانان ایجاد اختلاف و جدائی بین مسلمانان است و از طرفی دیگر سیاست اسلام وحدت مسلمانان بر جلوگیری از سلطه دشمنان و پیشرفت روز افزون مسلمانان است ، وحدتی که مولا امیرالمومنین (علیه السلام) از آن به عنوان نعمت یاد کرده است و می فرماید : نعمتی که هیچ کس نمی تواند بهای آن را تعیین نماید؛ زیرا از هر ارزشی برتر و از هر کرامتی والاتر است. [3]
وحدت اسلامی به معنای یکی شدن مذاهب نیست ، بلکه به معنای کنار گذاشتن اختلاف ها و تمسک جستن به نقاط مشترک است ، وحدت یعنی اتحاد و هم بستگی پیروان مذاهب مختلف اسلام با تکیه بر مشترکاتی که در قرآن از ِآن به حبل الله تعبیر شده ، مسلمانان باید اولا به وسیله وحدت در برابر دشمنان اسلام صف واحدی را تشکیل و بدین وسیله از نفوذ و تسلط دشمنان جلوگیری کرده و ثانیا در پرتو حبل الله از اختلافات داخلی خود صرف نظر کرده و اگر اختلافات علمی و تاریخی نیز وجود دارد در مباحث علمی به آن بپردازند . حبل الله در احادیث و تفاسیر قرآن شیعه و اهل سنت به معانی مختلفی ترجمه و تفسیر شده که می شود آنها را باهم جمع نمود.
سلیمان بن ابراهیم قندوزی از علمای اهل سنت به سندش از ابن عباس نقل کرده که گفت: ما نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودیم که مردى اعرابى وارد شد و عرض کرد : اى رسول خدا! از شما شنیدم که فرمودید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ»، ریسمان خدا که باید به آن چنگ بزنیم چیست؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این هنگام دستش را بر دست على(علیه السلام) زد و فرمود: به این مرد تمسّک جویید که او ریسمان محکم خدا است.»[4]
شیخ طوسى(رحمه الله) به سندش از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه  «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا» نقل کرده که فرمود: «ما (اهل بیت) ریسمان خداییم.»[5]
سید هاشم بحرانی (ره) در تفسیرش روایتی از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) آورده که حضرت می فرماید: از خواری و ذلت نجات پیدا نمی کنند، مگر با تمسک به ریسمان الهی و ریسمانی از مردم»، تفسیر کرده است و فرموده است: حبل الله کتاب خدا و حبل الناس وصی من است. [6]
با جمع این روایات می توان نتیجه گرفت منظور از ریسمان الهى هرگونه وسیله ارتباط با ذات پاک خداوند است، خواه این وسیله اسلام باشد یا قرآن یا پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا اهل بیت (علیهم السلام).[7]

پی نوشت:
[1]. آل عمران، آیه 103
[2]. اجتهاد در مقابل نص،ترجمه دوانی، ص8
[3]. نهج البلاغه ،ترجمه دشتی ،خطبه192
[4]. ینابیع المودة، ص 119، باب 39.
[5]. صواعق المحرقة، ص 90
[6]. البرهان، بحرانی، ج1،ص669
[7]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 29.
---------------------------------
مطالعه بیشتر در:
ویژه نامه برادری و وحدت

۰ نظر
مجتبی کلانتری

صلح نامه امام حسن مجتبی علیه السلام






امام حسن (علیه السلام) : «به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او سپردم که یاوری نداشتم، اگر یاوری می داشتم، شبانه روز با معاویه می جنگیدم تا خداوند میان ما و او حکم کند.» [*]

صلح امام حسن مجتبی (علیه السلام) با معاویه برگی دیگر از مظلومیت ائمه معصوم (علیهم السلام) می باشد ، پس از شهادت امیرالمومنین امام علی ( صلوات الله و سلامه علیه) ، مردم با امام حسن مجتبی (علیه السلام)  به عنوان خلیفه مسلمین بیعت نمودند[1] امام حسن (علیه السلام) پس از خلافت تمام سعی خود را نمود تا کاری که پدر خویش در واپسین روزهای حیاتش در تدارک انجام آن بود را به انجام برسانند و آن سرکوب کردن معاویه بود لذا در میان مردم اعلان بسیج عمومى نمودند و سپاهیان را براى دفع تهاجم دشمن فراخواندند. همه چیز تا هنگامی که خواص و سران خیانت نکرده بودند درست انجام می شد ، ولی متاسفانه خیانت بزرگانی از جمله عبیدالله بن عباس فرمانده کل سپاهیان کوفه ، امام را تنها و غریب گذاشت [2] عبید الله به همراه هشت هزار  نفر از سپاهیان ، اردوگاه امام حسن (علیه السلام) را ترک نمود و به قرارگاه سپاه شام پیوست.[3]

در چنین شرایطی که اولا شکست امام حسن (علیه السلام) در جنگ نظامی قطعی بود ثانیا معاویه با حیله و عوام فریبی چهره موجهه ای از خود نشان داده بود و جنگ و شهادت امام حسن (علیه السلام) موجب نمی گشت که چهره واقعی معاویه آشکار گردد ، امام مجبور گردید با صلح نامه [4] و نقض قابل پیشبینی مفاد آن توسط معاویه زمینه ساز قیام و نابودی بنی امیه را فراهم آورد و البته از شهادت شیعیان در جنگی بی فایده جلوگیری نمود ، از این رو امام حسن (علیه السلام) یکی از علل صلح خود را حفظ شیعیان دانسته و  فرمود : «نگه داری و حفظ شیعه، مرا ناگزیر بر صلح نمود. سپس مناسب دیدم جنگ به روز دیگر (عاشورا) محوّل گردد... .» [5]

امام مظلوم (علیه السلام) پس از صلح از خیانت و عدم همراهی مسلمانان گلایه و علت صلح را چنین بیان فرمودند : من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم . اگر یارانى داشتم شبانه روز با او مى‏ جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى‏ کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.[6]

مفاد صلح نامه امام حسن علیه السلام: 1- متعرض امام حسن علیه السلام نشود.
2- در میان مردم طبق کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و خلفای شایسته  عمل نماید.
3- بعد ار خود کسی را جانشین خود ننماید.
4- مردم در هر کجای عالم باشند از قبیل: شام، عراق، حجاز و یمن از شر او در امان باشند.
5- اصحاب علی بن ابیطالب و شیعیان آن حضرت بر جان و مال و زن و فرزند خود در امان  باشند.
6- نسبت به امام حسن ، امام حسین و سایر اهل بیت و خویشان پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم حیله ورزی نکند در خلوت و جلوت ضرری به آنان نرساند  احدی از ایشان را در هیچ نقطه ای از نقاط زمین نترساند.
7- به امیرالمومنین علی علیه السلام ناسزا نگوید و در قنوت نماز به آ ن حضرت توهین ننماید.  در حالی که این عمل را انجام می دادند.
اما معاویه لعنة الله علیه به هیچ کدام از شرایط صلح نامه عمل نکرد این صلح نامه فقط مقدار کمی از مظلومیت، غریبی و تنهایی امام حسن علیه السلام را برای ما مشخص می کند.

پی نوشت :

[*]. بحارالانوار، ج 46، ص 147
[1]. اعیان الشیعة، ج1، ص207
[2]. حیاة الإمام الحسن بن على ،ج2،ص92
[3]. تاریخ الیعقوبی، ج ‏2، ص 214
[4]. تاریخ خلفا، جعفریان ،ص392
[5]. حیاة الامام الحسن، قرشی ، ج2، ص280
[6]. احتجاج، طبرسی، ص 157
.............................................................................
مطالعه بیشتر در :
دلایل صلح و تنهایی امام حسن علیه السلام


۰ نظر
مجتبی کلانتری

ماه صفر و مصائب شام

از عظیم ترین مصائب رنج آور حادثه عاشورا، اسارت اهل بیت رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) خصوصا اسارت امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) است. عبیدالله بن زیاد ملعون با دستور یزید بن معاویه کاروان کربلاء را روانه شام نمود، او دستور داد زنان و کودکان امام حسین(علیه السلام) را آماده کنند و دستور داد طوق آهنین به گردن علی بن حسین(علیهما السلام) نهادند. سپس آن ها را با شمر بن ذی الجوشن ملعون روانه شام نمود.[1]
امام سجاد علیه السلام در روایتی می فرماید:« در شام هفت مصیبت بر ما وارد شد که از آغاز اسارت تا آخر نظیرشان را ندیدیم:
۱. سربازان یزید ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کرده بودند و به ما سرنیزه می زدند.
۲. سرهای شهدا را در میان زن ها گذاشتند. سر پدرم و عمویم، عباس، را در برابر چشم عمه هایم، زینب و ام کلثوم، قرار دادند و سر برادرم، علی اکبر، و پسر عمویم، قاسم، را در برابر چشم سکینه و فاطمه(علیهم السلام). سربازان با سرها بازی می کردند؛ گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم شتران می رفت.
۳. زنان شامی از بالای بام ها آب و آتش به سوی ما می ریختند. یک بار آتش به عمامه ام افتاد و چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. آتش عمامه و سرم را سوزاند.
۴. از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در کوچه و بازار، ما را با ساز و آواز در برابر چشم مردم گردش دادند و گفتند:« ای مردم، اینها را بکشید که در اسلام هیچ احترامی ندارند.»
۵. ما را به ریسمانی بستند و از مقابل خانه های یهود و نصاری عبور دادند و به آنها گفتند:«اینها همان هایی هستند که پدرشان پدران شما را(در جنگ های خیبر و...) کشته و خانه های آنها را ویران کرده اند. امروز انتقام آنها را از اینها بگیرید. آنها هم هر چه خواستند خاک و سنگ و چوب به سوی ما پرت کردند، و پیرزنی یهودی به سر امام حسین علیه السلام سنگ زد.
۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی تقدیر خداوند چیز دیگری بود.
۷. ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت. روزها از گرما و شب ها از سرما در امان نبودیم و همواره از تشنگی و گرسنگی و ترس از مرگ در اضطراب به سر می بردیم.[2]
امام سجاد(علیه السلام) عمق ستم و جنایات لشکریان بنی امیه را این چنین بیان نمودند: به خدا سوگند اگر پیامبر در عوض سفارشهایی که در حق ما نمودند دستور جنگ با ما را صادر می نمود این قوم بیشتر از این جنایت نمی توانستند مرتکب شوند[3]
اوج مصائب آنگاه مشخص می شود که شخصی از امام سجاد(علیه السلام) می پرسد در این سفر کجا از همه بیشتر به شما سخت گذشت و امام در پاسخ می فرماید: الشام، الشام، الشام.[4]


پی نوشت:
[1]. تاریخ الطبری، ج7، ص 3072.
[2]. تذکرةالشهداء، ص412
[3]. لهوف، سید بن طاووس ص272
[4]. ناسخ التواریخ، ص۳۰۴.
-------------------------------------
مطالعه بیشتر در:
جریان ورود اهل بیت علیهم السلام به شام

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها)



حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر گرامی امام حسین (علیه السلام) از جمله اسیران حادثه کربلاء بودند ، سن ایشان به سه سال رسیده بود و امام حسین (علیه السلام) او را بسیار دوست می داشت، حضرت رقیه (سلام الله علیها)  بعد از شهادت پدر شب و روز گریه می کردند ، که از گریه ی او دل اهل بیت (علیهم السلام) مجروح می شد و دائماً از حضرت زینب (سلام الله علیها) و دیگران سوال می کرد که پدر من کجا رفت؟ و چرا از من دوری نمود؟ [1]

عصر روز سه شنبه در خرابه شام که نزدیک کاخ یزید واقع شده بود ، در کنار حضرت زینب (سلام الله علیها) نشسته بود که جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند. پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(سلام الله علیها) فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. [2]

شب با حالت پریشان از خواب بیدار شد فرمود : پدرم حسین علیه السلام کجاست؟ اکنون او را دیدم! زنان و کودکان از شنیدن این سخن گریان شدند و شیون از ایشان برخاست. یزید از خواب بیدار شد و گفت: چه خبر است؟ جریان را به او خبر دادند. آن لعین دستور داد سر پدر را برای او ببرند.[3]
 
دستمالی روی سر مقدس حضرت انداختند و آن طبق را جلو حضرت رقیه (سلام الله علیها) نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: این سر کیست؟ گفتند: سر پدر توست. سر را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و می گفت: «پدر جان، کی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر که رگهای گردنت را برید! ای پدر، کی مرا در کودکی یتیم کرد! پدر جان، بعد از تو به که امید وار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را کی نگهداری و بزرگ کند!». و از این سخنان با او گفت، تا اینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و صدا به گریه بلند کردند و آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند ، هنگامى که زن غساله، بدن رقیه (علیها سلام)را غسل مى داد، ناگاه دست از غسل کشید، و گفت : سرپرست این اسیران کیست ؟ حضرت زینب (علیها سلام) فرمود: چه مى خواهى ؟ غساله گفت:این دخترک به چه بیمارى مبتلا بوده که بدنش کبود است ؟
حضرت زینب (علیها سلام)در پاسخ فرمود: اى زن ! او بیمار نبود؛ و این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه هاى دشمنان است[4] سپس ایشان را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.[5]

پی نوشت :

[1] . انوار الشهاده ص ۲۴۲
[2] . نفس المهموم ص ۴۵۶
[3] . کامل بهائی: ج۲ص ۱۷۹
[4] . الوقایع و الحوادث ج ۵، ص ۸۱
[5] . نفس المهموم ص ۴۵۶

مطالعه بیشتر در :

حضرت رقیه (سلام الله علیها)

----------------------------------

ادامه مطلب...
۰ نظر
مجتبی کلانتری

شهادت مسلم بن عقیل (علیهم السلام)


امام حسین (علیه السلام) به سوى کوفه پیش مى رفت تا فرزدق، شاعر معروف را دید، فرزدق سلام کرد و ضمن رساندن خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه (علیهم السلام) گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى با آن که آنان پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل و پیروانش را کشتند؟» اشک از دیدگان امام جارى شد و فرمود: «رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ اِلى رَوْحِ اللهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، اَلاَ اِنَّهُ قَدْ قَضَى ما عَلَیْهِ وَ بَقِىَ ما عَلَیْنا»؛ (خداوند مسلم را رحمت کند،او به سوى رَوْح و ریحان وبهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانید او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیفما باقى مانده است).[1]
امام به خواهرزاده اش دختر مسلم بن عقیل رو کرد و فرمود: «یا ابْنَتِی، اَنَا اَبُوکِ وَ بَناتِی اَخَواتُکِ»؛ (دخترم! من به جاى پدرت و دخترانم به جاى خواهران تو هستند!).[2]
در روایات آمده وقتی امام به منزلگاه «ثعلبیه» رسید و اخبار کوفه و شهادت حضرت مسلم (علیه السلام) را برای امام بازگو کردند. حضرت با شنیدن خبر شهادت غریبانه ی مسلم، نماینده و پسر عموی خویش، شروع به گریه کردند و سپس فرمودند: «اِنَّا لِلَّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجعُون، خدا رحمت کند مسلم و هانی را». امام حسین (علیه السلام)، دختر مسلم را که «حمیده» نام داشت و بههمراه کاروان بود، صدا زد و روی زانو نشاند و از او دل جویی نمود و مورد مهر و محبت قرار داد. با این محبت، احساس تازه ای به دختر مسلم دست داد و گفت: «این گونه محبت نمودن، نشانه ی یتیمی من است که پدرم شهید شده است.» حضرت گریست و فرمود: «دخترم! اگر پدر بزرگوارت نیست، خواهرم زینب(سلام اللهعلیها)، مادر تو و دخترانم همه خواهرانت و پسرانم همه برادران تو هستند». همه ی افرادی که شاهد این یتیم نوازی امام بودند گریستند.[3]
هنگامى که امام(علیه السلام) به منزلگاه دیگر رسید، خبرشهادت برادر رضاعى اش ـ عبدالله بن یقطر(علاوه بر شهادت مسلم و هانى) ـ را شنید، نوشته ایى رابیرون آورد و براى مردم خواند:
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ اَتانا خَبَرٌفَضیعٌ! قَتْلُ مُسْلِمِ بْنِ عَقیل وَ هانِی بْنِ عُرْوَهَ وَ عَبْدُاللّهِ بْنِ یَقْطُرَ، وَ قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ اَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (بهنام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد!خبرناگوار شهادت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه وعبدالله بن یقطربه ما رسید، شیعیان ما از یارى مان دست کشیدند، پسهر کس از شما بخواهد برگردد مى تواند. هیچ بیعتى از ما بر عهده او نیست).
به دنبال این سخنان، مردم از چپ و راست از اطراف امام پراکنده شدند، تنها همان عدّه از یاران آن حضرت که از مدینه با او همراه بودند، باقى ماندند.
این سخن را بدان جهت فرمود که عدّه اى فکر مى کردند امام(علیه السلام) به شهرى وارد مى شود که مردم آن سامان همه مطیع فرمان او هستند و امام زمام حکومت را به دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد! ولى هنگامى که دیدند مردم بى وفاى کوفه دست از یارى امام کشیدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و یارانش نیست از گرد آن حضرت پراکنده شدند. [4]


پی نوشت:
[1]. تاریخ ابن عساکر ، ص 163
[2]. مثیرالاحزان، ص 45.
[3]. قصه ی کربلا، ج1، ص356.
[3]. ارشاد مفید، ص 424.
-------------------------------
مطالعه بیشتر در :
حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام

----------------------------------

آواتار حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء


رسیده مولا به سرزمین کربلاء اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ


دومین روز از محرم است و کربلا می رود تا درهای عشق را به سمت بهشت بگشاید. می رود تا پذیرای کاروانی از نور باشد؛ کاروانی به رنگ خورشید، کاروانی از تبار آسمان و از طایفه ی پیغمبر ، همان سرزمینی که از مصیبتِ گِرانِ آن، تنها می توان به خدا شکوه برد و از او یاری طلبید؛ چراکه مردماناین سرزمین درخواست های «هل من ناصر ینصرنی» را حتی به قیمت رسوایی و خلوددر نار، بی پاسخ می گذارند.
 « اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ »  
در روز دوم محرّم کاروان به کربلا رسیدند، امام حسین علیه السّلام پرسید: «نام این زمین چیست؟» گفته شد: کربلا فرمود:  «خدایا من پناه مى‏ برم به تواز اندوه‏ و بلا». سپس فرمود: «اینجا محل اندوه و بلا است، فرود آیید.» درهمین جا فرود آیید، سوگند به خدا همین جا جاى پیاده شدن ما و محل ریختن خون ما و محل قبرهاى ما است. سوگند به خدا در همین جا اهل بیت من به اسیرى برده شوند. جدّم رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم به من چنین خبر دادهاست. [1]

گویا همین دیروز بود که حسین بن علی(علیهم السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر شهادت خویش را در این سرزمین شنیده بود؛ وقت آن است که قافله فرود آید و بار خویش بر زمین گذاشته و آماده عروج الی الله شوند.[2]

... پیکی از دور می رسد که سیاهی فرمانی شوم را همراه خود دارد؛ از ابن زیاد به حر بن زیاد ریاحی«چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد،بر حسین(علیه السلام) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی حصار وبدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام».[3]

کسی را به وادی تشنگی ببر که چندی پیش طعم آب و حیات را به پیکرهای بی رمقو عطشان شما چشانده بود؛ آنگاه که «حر» با هزار سوار به سپاه امام حسین(علیه السلام) رسید و آنان جلوی حضرت و اصحاب او را گرفتند، حضرت سید الشهداء(علیه السلام) با مشاهده آثار تشنگی  در آنها، به اصحاب و فرزندانش فرمود: به آن ها آب دهید و سیرابشان کنید و به اسب های آن ها نیز آب بدهید.پس اصحاب چنین کردند؛ آنها و اسب های ایشان را سیراب نمودند و اکنون وقت تشکر و قدردانی است اما به رسم مردمان کوفه؛ «آنها را به سرزمینی بی حصار وبدون آب فرود آوردند!» [4]

امام دستور برپایی خیام را صادر می کند؛ ولى زینب (سلام الله علیها) متحیرانه چشم دوخته که چرا در درون دره خیمه ها را بر پا می کنند. او شاهد جنگ های پدر خویش امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مقابل دشمنان دین بود و ازخیمه گاه آن دوران به ذهن خویش تصاویر زنده ای را به یاد دارد؛ در برابر امام خویش ، باکمال متانت و ادب می پرسد: پدرم، همیشه خیمه ها را در مکان بلندى بر پا می کرد. چه شده است که شما خلاف او عمل می کنید؟ امام می فرماید: خواهرم! آن موقع، در جنگ ها فتح و پیروزى وجود داشت ، اما ما می دانیم که این جنگ درنهایت به کشته شدن ما و اسیرى رفتن اهل بیت پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله) می انجامد. خواهرم! اگر قدرى صبر نمایى ، قضایا را خواهى فهمید، ولى باید تحمل و صبر نمایی.[5]

 پی نوشت :
[*]. نفس المهموم ص ۲۰۷
[1]. لهوف، سید بن طاووس، ص 133 - 134
[2]. وقایع الایام ، باب محرم ،شیخ عباس قمی
[3]. کشف الغمه ج،2 ص47.
[4]. ارشاد مفید، ج2، ص78.
[5]. عقیل بنى هاشم ، ص 17 و 18.
---------------------------------
مطالعه بیشتر در:
روزشمار ماه محرم

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت رقیه (سلام الله علیها)

حضرت سید‌الشهدا‌(علیه السلام) دختری به نام رقیه (سلام الله علیها) داشتند که در سن سه سالگی در خرابه شام به شهادت رسید[1] رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.[2] مادر حضرت رقیه مطابق اکثر نقل ها«ام اسحاق» نام دارد که فضایل و مناقب بسیاری را برای آن بانو بر می‌شمارند.[3]
نام و احوال حضرت رقیه (سلام الله علیها) در جای جای کتب تاریخی برده شده که به برخی از آن ها اشاره می گردید:
امام حسین ‏(علیه السلام) پس از شهادت علی اصغر به ظاهر به عنوان خداحافظیبه خیمه آمد؛ آن‏گاه فریاد برآورد: ای امّ کلثوم! ای سکینه! ای رقیه! ای عاتکه! ای زینب! ای اهل بیت من! خداحافظ!»[4]
هلال بن نافع می‏ گوید که در میان دو صف لشکر (دشمن) ایستاده بودم. کودکی از حرم امام حسین‏ (علیه السلام) بیرون آمد. امام به سوی میدان می‏ آمد که کودک با گام های لرزان، دوان دوان خود را به امام رسانید و دامن آن حضرت راگرفت و گفت: «یا اَبَة! اُنْظُرْ اِلَیَّ فَاِنِّی عَطْشانٌ؛ای پدر! به من بنگر و ببین من تشنه‏ ام» این تقاضا آن‏چنان جانسوز بود که اشک از دیدگان امام حسین‏ (علیه السلام) جاری ساخت و فرمود: «بُنَیَّةُ اَللَّهُ یُسْقِیکَ فَاِنَّهُ وَکِیلِی؛دخترم [می‏ دانم تشنه‏ ای]خداوند تو را سیراب کند که او وکیل [و پناهگاه] من است.» هلال گفت: «پرسیدم این دختر چه کسی بود و با امام حسین ‏(علیه السلام) چه نسبتی داشت؟» گفتند: «او رقیّه دختر سه ساله امام حسین ‏(علیه السلام) بود.»[5]
عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه‏ ها ریختند، آنجا در مجموع ۲۳ کودک از اهل بیت‏ علیهم السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک بر اثر شدّت تشنگی در خطر مرگ هستند. وی اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی نوبت به حضرت رقیّه‏(علیها السلام)  رسید، آن حضرت، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد.
 یکی از سپاهیان دشمن پرسید: «کجا می‏ روی؟» حضرت رقیه‏(علیهاالسلام)  فرمود: «بابایم تشنه بود. می‏ خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.» او گفت: «آب را خودت بنوش که پدرت را با لب تشنه شهید کردند.» آن حضرت گریه‏ کنان گفت: «پس من هم آب نمی‏ آشامم.»[6]

پی نوشت:
[1]. منتخب‌التواریخ ص299
[2].ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ص293
[3]. ترجمه ارشاد ج2 ص197
[4].مقتل الحسین و مصرع اهل بیته وأصحابه فی کربلاء
[5]. سوگنامه آل محمد(ص)، محمدی اشتهاردی
[6].سرگذشت جانسوز رقیه، ص 29.
-------------------------------------
مطالعه بیشتر در:
حضرت رقیّه سلام الله علیها در اوراق تاریخ

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت عبدالله بن الحسن (علیهما السلام)

السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّکِی لَعَنَ اللهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیهُ حَرْمَلَهَ بْنَ کَاهِلٍ الْأَسَدِی
سلام بر عبدالله بن حسن بن علی، پاک طینت، خدا قاتل او حرملة بن کاهل اسدی را که به سویش تیراندازی کرد، لعنت کند.

«عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب»فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام یکی از نوجوانان نابالغی بود که بههمراه عموی خود حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به کربلا آمده بود.
هنگامى که مشاهده کرد عموى بزرگوارش در گودال قتلگاه در محاصره دشمن قرار گرفته، شتابان رو به جانب امام کرد، امام حسین(علیه السلام) که لحظه اى از خیمه گاه و اتفاقات آن غافل نبود، چون چنین دید به خواهرش فرمود: «إحْبِسیهِ یا أُخْتی»؛ (خواهرم! او را نگهدار). زینب(علیها السلام) هر چه تلاش کرد نتوانست عبدالله را از عمویش جدا کند.
عبدالله خود را سخت به عمو چسبانید و مى گفت: «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّی»؛(به خدا سوگند! من از عمویم جدا نمى گردم).[1] ناگاه «ابجر بن کعب» با شمشیر به امام(علیه السلام) حمله کرد. عبدالله در حالى که دستان خود را بالاى سر عمو سپر کرده بود، فریاد زد: «یَابْنَ الْخَبیثَة! أتَقْتُلُ عَمِّی»؛(اى فرزند زن ناپاک، آیا مى خواهى عموى مرا بکشى؟!) شمشیر فرود آمد و دست او را قطع کرد و آن را به پوست آویزان نمود. او فریاد زد: «یا أمّاه!»؛ (اى مادرم!).
امام(علیه السلام) او را در آغوش گرفت و فرمود: «یابن أخی، إصْبِر عَلى ما نَزَلَ بِکَ، وَاحْتَسِبْ فی ذلِکَ الخَیْرَ، فَإِنَّ اللهَ یُلْحِقُکَ بِآبائِکَ الصّالِحینَ»؛(اى فرزند برادرم، بر آنچه به تو رسیده شکیبا باش و از آن، چشم[به پاداش خدا] داشته باش چرا که تو را به پدران صالحت ملحق سازد).[2]
در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن ـ که «حرملة بن کاهل» بود گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد.[3] امام دست به سوىآسمان بلند کرد و گفت: «أَللّهُمَّ أَمْسِکْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَکاتِ الاَْرْضِ، أللّهُمَّ فإنْ مَتَّعْتَهُمْإلى حین فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَاجْعَلْهُمْ طرائِقَ قِدَداً، وَلا تُرْضِ عَنهُمُ الْوُلاةَ أبَداً فَإنَّهُمْ دَعُونا لِیَنصُرُونا فَعَدَوْا عَلَیْنا فَقَتَلُونا»؛ (خدایا، قطرات باران را از آناندریغ دار و برکات زمین را از آنان باز دار، خدایا! اگر تا زمان مرگشان مهلتشان داده اى، پس بین آنها تفرقه بینداز، و گروه گروهشان قرار ده، و حاکمان را هرگز از آنها راضى مگردان، چرا که آنان ما را دعوت کردند تا یارىکنند ولى بر ما دشمنى ورزیدند و ما را کشتند).[4] در زیارت الشهداء آمده: السَّلَامُعَلَی عَبْدِ اللهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّکِی لَعَنَ اللهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیهُ حَرْمَلَهَ بْنَ کَاهِلٍ الْأَسَدِی.[5]

پی نوشت:
[1] . ارشاد مفید، ص 465.
[2]. ارشاد مفید، ص 465.
[3]. مقاتل الطالبیین، ص 89.
[4]. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 77.
[5]. اقبال الاعمال، ج 3، ص 75.

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت زهیر بن‏ قین‏

زهیر بن قین : «به خدا سوگند! اى فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! دوست دارم هزار بار کشته شوم و زنده گردم تا تو و اهل بیتت زنده بمانید»[*]
«زهیر بن‏ قین‏ بن حارث بن عامر» او از بزرگان قبیله بجیلها و از هواداراندشمنان امیرالمومنین علیه السلام به شمار می‌رفت و به دروغ امیرالمومنین را شریک در قتل عثمان می دانست[1] زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه حج، همراه همسر وگروهی از یارانش، کوفه را ترک کرد ، او پس از انجام فریضه حج، مکه را ترک گفت و رهسپار کوفه شد. زهیر و یارانش آنقدر تند می رفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک منزلگاه رسیدند. آنها همواره می کوشیدند که قدری دورتر از محل استقرار موقت امام حسین(علیه السلام) فرود آیند تا اینکه امام حسین(علیه السلام) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات بااو شد. زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه و نصیحت همسرش «دیلم بنت عمرو»[2] به محضر امام حسین(علیه السلام) حاضر شد. این دیدار و عنایت امام علیه السلام مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پساز این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و سپس رو به همسرش کرد و گفت: من بنا دارم با امام حسین(علیه السلام) باشم و جانم را فداى او کنم. همسر زهیر  گریست و گفت: خداوند یار و یاورت باشد و براى تو این سفر را به خیر کند و روز قیامت نزد جدّ حسین(علیه السلام) به یاد من هم باش.[3]سپس زهیر به یارانش گفت: هر که خواهد با من باشد، بیاید، و گرنه این آخریندیدار ماست».
زهیر از چهره هاى شگفتى آفرین تاریخ کربلاست که در پرتو قدرت اراده و ایمان و البته یاری همسر مومنه اش توانست اشتباهات یک عمر خود را در چند لحظه اصلاح کرده، و با عزمى راسخ در مسیر صحیح گام بگذارد و تا سرحد جان دراین تحول عجیب پیش برود و الگویى باشد براى آنها که بخشى از عمر خود را درراه نادرست طى کرده اند و آنگاه که به اشتباه خود پى بردند، با شجاعت پیش آیند و تصمیم بگیرند و راه پرافتخار جدید را بدون تأمل و تردید طى کنند.
زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین علیه السلام، در مصاف با دشمنان از مکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب و مقصودش، لحظه اى کوتاهى نورزید. پس از شهادت حبیب آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر وارد میدان شد. آن دو نبردى سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکى را مى گرفت، دیگرى به یارى اش مى شتافت و نجاتش مى داد تا این که حر به شهادت رسید. آن گاه که نماز خوف به امامت ابى عبدالله علیه السلام خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردى سخت آغاز کرد؛‌ نبردى که مانند آن دیده یا شنیدهنشده بود. او همچنان به پیکار ادامه داد تا این که کثیر بن عبدالله شعبى ومهاجر بن اوس بر وى حمله بردند و او را به شهادت رساندند.[4]

پی نوشت:
[*]. اعیان الشیعة، ج 1، ص 601
[1]. ابصارالعین، ص ۱۶۱.
[2]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۷۲
[3]. بحارالانوار ج ۴۴ ، ص ۳۷۱
[4]. تاریخ طبرى، ج‏3، ص 328.
-----------------------------------
مطالعه بیشتر در:
زهیر بن قین بجلی(علیه السلام)، رایت شجاعت

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری