مجتبی کلانتری

حوادث ماه های هجری قمری

ابناء الزینب (علیهم السلام)

ابناء زینبیم فدائیان راه حسین                     به رسم مادر؛ هرآنچه داریم فدای حسین

در روز عاشورا حضرت زینب(سلام الله علیها) لباس نو بر تن عون و محمد(علیهماالسلام) کرد و آنها را از گرد و غبار تمیز نمود و سرمه بر چشمانشان کشید و شمشیر به دستشان داد، و آنها را آماده شهادت ساخت، سپس آن دو را به حضور برادرش امام حسین(علیه السلام) آورد و اجازه خواست که آنها به میدان بروند. حضرت زینب(سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیله بنی هاشم است. او نائبه الامام است، اصلاً او شریک کربلای امام حسین(علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیه راه حسین(علیه السلام) کرده، که از لحظه‌ای که از دامن زهرای مرضیه(سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین(علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.
مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفه «کهیعص» را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: این عبارت «کهیعص» رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آنمخدّره ترسیم کرد.

زینب کبری(سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید – کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت دایی خود را به مادرش فاطمه(سلام اللهعلیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید. امام نخست اجازه نمی داد، حتی فرمود: شاید همسرت عبدالله خشنود نباشد، زینب(سلام الله علیها) عرض کرد: چنین نیست، بلکه همسرم به خصوص به من سفارش کرد که اگر کار به جنگ کشید پسرانم جلوتر از پسران برادرت به میدان بروند. زینب(سلام الله علیها) یشتر اصرار کرد، سرانجام امام اجازه داد،

پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز راسر داد: به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانهبه جنگ با ما برخاسته اند. نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکارکننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان و هلاکت رساندن ده ها نفر به شهادت رسید.[1]

پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند: اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت، پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!،آن گاه، جنگید تا این که سی نفر سوار و هجده نفر پیاده را به قتل رسانید.[2]

 پس از آن رشادت‌های چشمگیر عون، ملعونی به نام «عبدالله قُطبة الطائی» باشمشیر به او حمله کرد. با ضربه او، عون به شهادت رسید.[3] در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السّلامُ عَلی عَون بن عَبدالله بنِ جَعفرٍ الطّیار.» در زیارت ناحیه، از او با عناوین هم پیمان ایمان، نصیحت کننده به سوی پروردگارو همتای مثانی و قرآن یاد شده و قاتل او مورد لعن خداوند قرار گرفته است.[4]

امام حسین علیه السلام بعد از شهادت فرزندان خواهر بدن های خون آلودشان رابغل گرفت و در حالی که پاهایشان بر روی زمین کشیده می شد، را به خیمه ها آورد. همه می دانیم محبت مادر به فرزندان چقدر است آنهم مادری چون زینب سلام الله علیها اما حضرت زینب علیها السلام علی رغم اینکه دو جگر گوشه خودرا از دست داده بود بردباری فراوانی از خود نشان داد؛ همه بانوان از خیمه ها بیرون آمدند امّا او بیرون نیامد. اول برای بی تابی نکردن و دوم اینکه مبادا چشم برادر به او بیفتد و شرمنده شود.[5]

پی نوشت:
[1]. سوگنامه آل محمد صلی الله علیه وآله، محمدی اشتهاردی، ص ۲۹۲
[2]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106
[3]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 106.
[4]. اقبال الاعمال، ج 3، ص 76 و 75.
[5]. سوگنامه آل محمد صلی الله علیه وآله، محمدی اشتهاردی، ص ۲۹۲.
-----------------------------------
مطالعه بیشتر در:
چگونگی شهادت‌ فرزندان حضرت زینب کبری سلام اله علیها

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت حر بن یزید ریاحی

قلبم ز غم آکنده آقا           شرمنده ام شرمنده آقا
هستم به کویت بنده آقا    شرمنده ام شرمنده آقا


حرّ بن یزید بن ناجیه بن قَعْنَب بن عَتّاب بن حارث بن عمرو بن هَمّام بن بنو ریاح بن یربوع بن حَنْظَلَه،


از تیره هاى قبیله تمیم، منتسب است.[1] و از این رو، وى را ریاحى، یربوعى، حَنظَلى و تمیمى خوانده اند.[2]
در طول تاریخ افراد فراوانی به واسطه نور امام حسین(علیه السلام) هدایت شده و افراد زیادی نیز به واسطه هدایت امام حسین(علیه السلام) به دین مبین اسلام مشرف شده اند. «حر ابن یزید ریاحی» یکی از مشهورترین افرادی است که ابتدا در جبهه کفر و فرمانده سپاه عمر سعد بود، اما مدتی بعد، افتخار سربازی در رکاب حضرت سیدالشهداء را به دست آورد و در همین مقام به شهادت رسید.[3] از همین جهت است که «إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌعَلَى یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة» در طرف راست عرش نوشته شده است: حسین چراغ هدایت و کشتى نجات است.»[4]
در تاریخ ثبت شده شاه اسماعیل صفوی قرن ها بعد از شهادت حرّ در پذیریش توبه و عاقبت بخیری حر شک کردند؛ به این منظور دستور به نبش قبر ایشان نمودپس از نبش قبر جسد مطهر حر را سالم یافت، برای تبرک دستمالی که امام حسین(علیه السلام) بر پیشانی او بسته بود را باز کرد، ناگهان خون تازه از محل زخم کهنه جاری گشت، با هر پارچه ای که بستند خون بند نیامد، تا اینکه مجبور شدند با همان دستمال یادگار امام حسین(علیه السلام) ببندند.[5] این یک نشانه است که وقتی شخصی از امام زمان خود استمداد جوید و از گناهان خویشتوبه نماید[حتی گناهی به عظمت مسدود کردن راه و ترساندن فرزندان رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)]هم توبه اش قبول می گردد هم مورد عنایت امام زمانش قرار می گیرد.
نتیجه: متاسفانه بعضی از ما شیعیان به نوعی حر محسوب می شویم البته نه حری که توبه کرده بلکه حری که راه(ظهور) را بر امام  زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با گناهانش بسته است، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در بیان دلیل عدم ظهورش می فرماید: اگر شیعیان ما ـ که خداوند توفیق طاعتشان دهد ـ در راه ایفاى پیمانى که بر دوش دارند، همدل مى شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمى افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان مى گشت، دیدارى بر مبناى شناختى راستین و صداقتى از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفى شدن ما از آنان چیزىنیست جز آن چه از کردار آنان به ما مى رسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.[6] با این وجود مانند حر راه توبه و سربازی برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باز است. ان شاءالله

پی نوشت:
[1]. ابن کلبى، ج ۱، ص ۲۱۳، ۲۱۶.
[2]. طبرى، ج ۵، ص ۴۲۲.
[3]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ص ۱۰۳.
[4]. إعلام الورى، ص۴۰۰.
[5]. مقتل العوالم، ص ۸۵.
[6]. احتجاج، ج2، ص315.
-----------------------------------
مطالعه بیشتر در:
حُر بن یزید ریاحی تَمیمی(رحمه الله علیه)

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت عبدالله بن الحسن (علیهما السلام)

السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّکِی لَعَنَ اللهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیهُ حَرْمَلَهَ بْنَ کَاهِلٍ الْأَسَدِی
سلام بر عبدالله بن حسن بن علی، پاک طینت، خدا قاتل او حرملة بن کاهل اسدی را که به سویش تیراندازی کرد، لعنت کند.

«عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب»فرزند کوچک امام حسن مجتبی علیه السلام یکی از نوجوانان نابالغی بود که بههمراه عموی خود حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به کربلا آمده بود.
هنگامى که مشاهده کرد عموى بزرگوارش در گودال قتلگاه در محاصره دشمن قرار گرفته، شتابان رو به جانب امام کرد، امام حسین(علیه السلام) که لحظه اى از خیمه گاه و اتفاقات آن غافل نبود، چون چنین دید به خواهرش فرمود: «إحْبِسیهِ یا أُخْتی»؛ (خواهرم! او را نگهدار). زینب(علیها السلام) هر چه تلاش کرد نتوانست عبدالله را از عمویش جدا کند.
عبدالله خود را سخت به عمو چسبانید و مى گفت: «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّی»؛(به خدا سوگند! من از عمویم جدا نمى گردم).[1] ناگاه «ابجر بن کعب» با شمشیر به امام(علیه السلام) حمله کرد. عبدالله در حالى که دستان خود را بالاى سر عمو سپر کرده بود، فریاد زد: «یَابْنَ الْخَبیثَة! أتَقْتُلُ عَمِّی»؛(اى فرزند زن ناپاک، آیا مى خواهى عموى مرا بکشى؟!) شمشیر فرود آمد و دست او را قطع کرد و آن را به پوست آویزان نمود. او فریاد زد: «یا أمّاه!»؛ (اى مادرم!).
امام(علیه السلام) او را در آغوش گرفت و فرمود: «یابن أخی، إصْبِر عَلى ما نَزَلَ بِکَ، وَاحْتَسِبْ فی ذلِکَ الخَیْرَ، فَإِنَّ اللهَ یُلْحِقُکَ بِآبائِکَ الصّالِحینَ»؛(اى فرزند برادرم، بر آنچه به تو رسیده شکیبا باش و از آن، چشم[به پاداش خدا] داشته باش چرا که تو را به پدران صالحت ملحق سازد).[2]
در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن ـ که «حرملة بن کاهل» بود گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد.[3] امام دست به سوىآسمان بلند کرد و گفت: «أَللّهُمَّ أَمْسِکْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَکاتِ الاَْرْضِ، أللّهُمَّ فإنْ مَتَّعْتَهُمْإلى حین فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً وَاجْعَلْهُمْ طرائِقَ قِدَداً، وَلا تُرْضِ عَنهُمُ الْوُلاةَ أبَداً فَإنَّهُمْ دَعُونا لِیَنصُرُونا فَعَدَوْا عَلَیْنا فَقَتَلُونا»؛ (خدایا، قطرات باران را از آناندریغ دار و برکات زمین را از آنان باز دار، خدایا! اگر تا زمان مرگشان مهلتشان داده اى، پس بین آنها تفرقه بینداز، و گروه گروهشان قرار ده، و حاکمان را هرگز از آنها راضى مگردان، چرا که آنان ما را دعوت کردند تا یارىکنند ولى بر ما دشمنى ورزیدند و ما را کشتند).[4] در زیارت الشهداء آمده: السَّلَامُعَلَی عَبْدِ اللهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّکِی لَعَنَ اللهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِیهُ حَرْمَلَهَ بْنَ کَاهِلٍ الْأَسَدِی.[5]

پی نوشت:
[1] . ارشاد مفید، ص 465.
[2]. ارشاد مفید، ص 465.
[3]. مقاتل الطالبیین، ص 89.
[4]. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 77.
[5]. اقبال الاعمال، ج 3، ص 75.

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت زهیر بن‏ قین‏

زهیر بن قین : «به خدا سوگند! اى فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله)! دوست دارم هزار بار کشته شوم و زنده گردم تا تو و اهل بیتت زنده بمانید»[*]
«زهیر بن‏ قین‏ بن حارث بن عامر» او از بزرگان قبیله بجیلها و از هواداراندشمنان امیرالمومنین علیه السلام به شمار می‌رفت و به دروغ امیرالمومنین را شریک در قتل عثمان می دانست[1] زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه حج، همراه همسر وگروهی از یارانش، کوفه را ترک کرد ، او پس از انجام فریضه حج، مکه را ترک گفت و رهسپار کوفه شد. زهیر و یارانش آنقدر تند می رفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک منزلگاه رسیدند. آنها همواره می کوشیدند که قدری دورتر از محل استقرار موقت امام حسین(علیه السلام) فرود آیند تا اینکه امام حسین(علیه السلام) شخصی را نزد زهیر فرستاد و خواستار ملاقات بااو شد. زهیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه و نصیحت همسرش «دیلم بنت عمرو»[2] به محضر امام حسین(علیه السلام) حاضر شد. این دیدار و عنایت امام علیه السلام مسیر زندگانی زهیر را تغییر داد. او پساز این ملاقات، شادمان نزد خانواده و دوستانش بازگشت و سپس رو به همسرش کرد و گفت: من بنا دارم با امام حسین(علیه السلام) باشم و جانم را فداى او کنم. همسر زهیر  گریست و گفت: خداوند یار و یاورت باشد و براى تو این سفر را به خیر کند و روز قیامت نزد جدّ حسین(علیه السلام) به یاد من هم باش.[3]سپس زهیر به یارانش گفت: هر که خواهد با من باشد، بیاید، و گرنه این آخریندیدار ماست».
زهیر از چهره هاى شگفتى آفرین تاریخ کربلاست که در پرتو قدرت اراده و ایمان و البته یاری همسر مومنه اش توانست اشتباهات یک عمر خود را در چند لحظه اصلاح کرده، و با عزمى راسخ در مسیر صحیح گام بگذارد و تا سرحد جان دراین تحول عجیب پیش برود و الگویى باشد براى آنها که بخشى از عمر خود را درراه نادرست طى کرده اند و آنگاه که به اشتباه خود پى بردند، با شجاعت پیش آیند و تصمیم بگیرند و راه پرافتخار جدید را بدون تأمل و تردید طى کنند.
زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین علیه السلام، در مصاف با دشمنان از مکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب و مقصودش، لحظه اى کوتاهى نورزید. پس از شهادت حبیب آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر وارد میدان شد. آن دو نبردى سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکى را مى گرفت، دیگرى به یارى اش مى شتافت و نجاتش مى داد تا این که حر به شهادت رسید. آن گاه که نماز خوف به امامت ابى عبدالله علیه السلام خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردى سخت آغاز کرد؛‌ نبردى که مانند آن دیده یا شنیدهنشده بود. او همچنان به پیکار ادامه داد تا این که کثیر بن عبدالله شعبى ومهاجر بن اوس بر وى حمله بردند و او را به شهادت رساندند.[4]

پی نوشت:
[*]. اعیان الشیعة، ج 1، ص 601
[1]. ابصارالعین، ص ۱۶۱.
[2]. اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۷۲
[3]. بحارالانوار ج ۴۴ ، ص ۳۷۱
[4]. تاریخ طبرى، ج‏3، ص 328.
-----------------------------------
مطالعه بیشتر در:
زهیر بن قین بجلی(علیه السلام)، رایت شجاعت

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت قاسم بن حسن (علیه السلام)

السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ(علیهم السلام)...
سلام بر قاسم، فرزند حسن بن علی، ای ضربت خورده بر سرش؛ و ای زره اش کنده  شده...
«قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب» فرزند گرامی امام حسن علیه السلام است. چهره او چون پاره ماه بود. به گزارش خوارزمى، وى هنگام شهادت، به سنّ بلوغنرسیده بود[1] تنها مؤلّف لباب الأنساب، او را شانزده ساله مى داند.[2] «قاسم» وقتی تنهایی عموی خود را مشاهده کرد، اذن به میدان رفتن خواست. اماماو را به سبب کوچکی اش، اجازه نمی فرمود. او پیوسته اصرار می کرد تا این که اذن جهاد گرفت.[3]
شهید مطهری(ره) می فرماید: قاسم خدمت اباعبدالله رسید و عرض کرد: عمو جان!نوبت من است، اجازه بدهید به میدان بروم.(در روز عاشورا هیچ کس بدون اجازهاباعبدالله به میدان نمى‏ رفت. هرکس وقتى مى‏ آمد، اول سلامى عرض مى‏ کرد:السّلام علیک یا اباعبداللَّه، به من اجازه بدهید.) اباعبدالله به این زودی ها به او اجازه نداد. او شروع کرد به گریه کردن. قاسم و عمو در آغوش هم شروع کردند به گریه کردن. نوشته‏ اند: «فَجَعَلَ یُقَبِّلُ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ»یعنى قاسم شروع کرد دستها و پاهاى اباعبداللَّه را بوسیدن ، او اصرار مى ‏کند و اباعبدالله انکار ، بالاخره اباعبدالله با لفظ به او اجازه نداد، بلکه دستها را گشود و گفت: بیا فرزند برادر، مى‏ خواهم با تو خداحافظى کنم.قاسم دست به گردن اباعبدالله انداخت و سپس فوراً سوار بر اسب خودش شد.[4]
حمید بن مسلم گوید: «خرج الینا غلامٌ کانّ وجهه شقّة قمرٍ و فی یده السّیفو علیه قمیصٌ و ازارٌ؛ نوجوانی چون پاره ماه به ناگاه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او لباس رزم به تن و شمشیری به دست داشت.» او پیش میرفت و شجاعانه شمشیر می زد.[5] و با وجود کمىِ سنّش ، ۳۵ مرد را کُشت.[6]
راوی می گوید: «عمرو بن سعد بن نفیل الازدی» به من گفت: «به خدا سوگند بر او سخت خواهم گرفت.» و به قاسم بن الحسن(علیهماالسلام) حمله ور شد و ضربه ای به فرق مبارکش زد، «قاسم» از این ضربه با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد: «یا عمّاه! عموجان!»، ناگاه امام حسین(علیه السلام) همانگونه که باز شکاری به ناگاه آشکار می شود، به سمت او آمد. او چون شیری خشمگین که بسیار سختی نشان می داد، با شمشیر چنان به «عمرو» حمله ور و او را به هلاکترساند[7]
زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست.(دیدم) حسین علیه السلام بر بالین نوجوان ایستاده است. قاسم پاهایش را به زمین می سایید و در حال پر کشیدن بهملکوت اعلی بود. امام حسین فرمود: «بعداً لقومٍ قتلوک، خصمهم فیک یوم القیمة جدّک؛(از رحمت خدا) دور باشند قومی که تو را کشتند، در حالی که دشمن آنها در قیامت جد تو باشد.» سپس فرمود: «عزّ علی عمّک ان تدعوه لا یجیبک او یجیبک ثمّ لا تنفعک، کثُر واتره و قلَّ ناصره؛بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی و او را پاسخ نگوید، یا او تو را پاسخ دهد، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند. آری، صدایی که به خدا قسم تنهایی اش زیاد و یاورش کم است.»[8]

پی نوشت:
[1]. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج 7 ص 121
[2]. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی:ج 2 ص 27
[3]. بحار الانوار، ج 45، ص 34.
[4]. مجموعه آثار استاد مطهری ج 17 ص376
[5]. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 447
[6]. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی:ج 2 ص 27
[7]. تاریخ الامم والملوک، ج 5، ص 447
[8]. مقاتل الطالبین، ص 92؛ الارشاد، ج 2، ص 108.
------------------------------------
مطالعه بیشتر در:
حضرت قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب(علیهم السلام)

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت علی اصغر(علیه السلام)

السَّلامُ عَلى عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ ، لَعَنَ اللّه ُ رامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ.
سلام بر عبدالله بن الحسین، کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده که خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا لعنت کند حَرمَلَه بن کاهِل اسدى و همراهانش را که به او تیر زدند.

«عبدالله بن الحسین» طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) مشهور به «علی اصغر» بود. نام مادرش «رباب» دختر «امرء القیس بن عدی بن اوس بن جابر بن کعب بن علیم بن جناب بن کلب» و مادر رباب «هند الهنود» نام داشت.[1]
وقتى حسین علیه السلام دید که آنها بر کُشتن او پافشارى مى کنند، قرآنى راگرفت و آن را باز کرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، میان من و شما[داورى کند]. اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟!» سپس به سوی خیمه ها برای وداع رفت که امّ کلثوم خدمت امام رسید و فرمود : «برادرجان! این طفل به مدّت سه روز است که جرعه آبى ننوشیده است، از این گروه کمى آب بطلب!». امام(علیه السلام) با شنیدن این سخن، طفلش را گرفت و به سوى دشمن روانه شد و فرمود: اى مردم! شما برادر و فرزندان و یارانم را کشتید و کسى جز این طفل که بى هیچ گناهى از تشنگى مى سوزد، نمانده است، او را با جرعه آبى سیراب کنید.[2]
امام به علی اصغر می نگریست که ناگاه «حرمله بن کاهل اسدی» با تیری علی رانشانه گرفت و او در دست امام ذبح شد. آن حضرت دست خود را زیر گلوی او گرفت، دستش پر از خون شد و آن را به جانب آسمان پاشید.[3] و سر پاشیدن خون به آسمان این بود که مراتب عبودیت و فناء حسینی را همه اهل آسمان و زمین ببینند و همت عالیه او معلوم شود که در راه حق حتی طفل شیرخوار خود را فدایخداوند و دین جدش رسول خدا نمود و تسلیم رضای خداوند است. آن گاه عرضه داشت:« پروردگارا! خیر ما را در این خون قرار ده و انتقام مان را از این ستمگران بگیر.».[4]
امام باقر(علیه السلام) فرمودند: هرگز قطره ای از آن خون به زمین نریخت(توسط فرشتگان به آسمان برده شد).».[5] چرا که ملائکه آسمان می خواستند خون را به سوی جنت ببرند چنانچه این مطلب در زیارت چهارم تحفه الزائر وارد شده است.[6]
سپس امام حسین(علیه السلام) فرمود:«هوّن بی، ما نزل بی انّه بعین الله پروردگارا هر چه بر سر من می آید، در برابر چشمان توست؛ از این رو(همگی) برمن آسان است.»[7] سپس ادامه دادند: «پروردگارا اگر یاری ات از آسمان را ازما دریغ داشتی پس آن(نصر و یاری) را برای کسی(مهدی) که از ما بهتر است قرار ده، و انتقام ما را از این ستمکاران بگیر. و آنچه بر ما می گذرد ذخیرهآخرتمان قرار ده».[8]
پس از آن امام، علی را از اسب پایین آورد بر او نماز گزارد. و برای او با شمشیر، قبری حفر فرمود و بدن کوچکش را که غرق در خون شده بود دفن نمود.[9]

پی نوشت :
[1]. مقاتل الطالبیین، ص 89
[2]. معالى السبطین، ج 1، ص 418.
[3]. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 32
[4]. ارشاد مفید، ج 2، ص 108
[5]. اللهوف، ص 59
[6]. وقایع الایام ص 515.
[7]. الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 169.
[8]. تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص448.
[9]. مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 32.
-----------------------------------------------
مطالعه بیشتر در :
شهید شیرخوار کربلا، حضرت علی اصغر علیه السلام

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت علی اکبر (علیه السلام)

حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) معروف به علی اکبر و کنیه ایشان «ابوالحسن» است [1] مادر ایشان حضرت لیلا و پدر لیلا، «ابی مرّة» بوده که او خود پسر «عروة بن مسعود ثقفی» از بزرگان تاریخ اسلام است.[2] ، وی در حادثه کربلا حدود بیست و هفت سال داشت.[3] البته در کتب تاریخی هجده و یا بیست و پنج سال و سن های دیگر نیز ذکر شده [4] اما از اینکه ایشان از برادرش امام زین العابدین(علیه السلام) بزرگتر است شکی نیست، روایتی از امام زین العابدین(علیه السلام) نیز نقل شده که دلالت دارد بر این که وی ازجهت سن کوچک تر از حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود.[5]
وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. [6] بعد از شهادت اصحاب ایشان از پدرش اجازه میدان خواست. حضرت بلافاصله به او اجازه‏ داد. سپس نگاهى مأیوسانه به او کرد و چشمان خودرا به زیر افکند و اشک ریخت،سپس فرمود: «اللهم اشهد أنّه قد برز الیهم غلام أشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و کنّا اذا اشتقنا إلى نبیّک نظرنا إلیه». «خدایا! گواه باش! جوانى به نبرد با آنان مى رود که از حیث اخلاق و شمایل و گفتار، شبیه ترین فرد به پیامبر تو است. ما هرگاه تشنه دیدار پیامبرت مى شدیم، به چهره على اکبر مى نگریستیم»..[7]
على اکبر علیه السّلام مانند پدر و جدّ خویش، بر سپاه دشمن یورش برد و در چند نوبت گروه زیادی را به هلاکت رساند ( در کتب تاریخی ۵۴، ۷۰،‌ ۲۰۰ و ...نفر آمده است ) که مرّة بن منقذ عبدى، با پرتاب تیرى گلوى مبارک وى را هدفقرار داد [8]
راوی می گوید : من ایستاده بودم و مرّة بن منقذ کنارم قرار داشت و على بن حسین از چپ و راست بر سپاه حمله مى کرد و آن ها را پراکنده مى ساخت، مرّة گفت: گناه عرب به گردنم، اگر این جوان گذارش به من بیفتد، پدرش را به عزایشمى نشانم! بدو گفتم: این کار را انجام نده، همان کسانى که وى را در محاصرهدارند براى این کار کافى است.
وى گفت: قطعا این کار را خواهم کرد. على اکبر علیه السّلام در حالى که خوناز جسم مبارکش خارج می گشت سپاه را عقب مى راند، به سمت ما آمد، این فرد با نیزه ضربتى بر قامت استوار اکبر زد و على روى زین اسب خم شد و گردن اسب را بغل گرفت و اسب به اشتباه او را به سمت دشمن برد. آنان وى را به محاصره در آورده و بدن مبارکش را با شمشیر قطعه قطعه کردند [9]
قبل از جان دادن صدا زد: سلام بر تو پدر! اکنون جدّم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مرا سیراب ساخت و امشب در انتظار تو است، حسین علیه السّلام به سمت میدان شتافت و کارزار سختى آغاز کرد تا به بالین جوانش با پیکر پاره پاره رسید و فرمود:  «فرزندم! خدا بکشد مردم ستمگرى که تو را کشتند، اینان چقدر بر خدا و هتک حرمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم جرى شده اند؟».
سپس اشک از چشمان مبارکش جارى گشت و فرمود: «على الدّنیا بعدک العفا؛ پس از تو اف بر این دنیا!» [10]

پی نوشت:
[1]. مقاتل الطالبین، ص 80 .
[2]. الارشاد، ج 2، ص 106 .
[3]. مقتل الحسین مقرم، ص 318؛
[4]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 109.
[5]. الطبقات الکبری ج 5،ص 211.
[6]. منتهی الآمال، ج 1، ص 375.
[7]. لهوف، سید بن طاوس، ص113
[8]. لهوف: 166.
[9]. مقاتل الطالبین: 115.
[10]. همان: 115؛ لهوف 167.
---------------------------------
مطالعه بیشتر در:
حضرت علی اکبر علیه السلام

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

تاسوعای حسینی

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیهم السلام)

تاسوعای حسینی (علیه السلام) تسلیت باد

«عباس بن على بن ابى طالب علیهم السلام» فرزند امیر المؤمنین،برادر سید الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین«علیه السلام» در روز عاشورا .عباسدر لغت،به معناى شیر بیشه، شیرى که شیران از او بگریزند است.[1]
امیرالمومنین علیه السلام از پس پرده های غیب ، جنگاوری و دلیری فرزندش رادر عرصه پیکار و شجاعت می دانست لذا آن حضرت را عباس نامید[2]
مادر ایشان حضرت ام البنین (سلام الله علیها) اسوه ولایتمداری بودند در حالات ایشان آورده اند زمانی که بشیر از کربلا برگشت و اخبار کربلا را آوردخدمت حضرت ام البنین رسید. خبر شهادت ۴ فرزندش را یکی یکی به او می داد. ام البنین هر بار می گفت: از حسین چه خبر؟ فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان کبود است به فدای حسین. وقتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید با آهی سوزان گفت: بشیر با این خبر بندهای دلم را پاره کردی. [3]
عصر عاشورا، پس از شهادت اصحاب و یاران، حضرت عباس علیه السلام تنهایی و بی کسی امام را نتوانست تحمل کند. محضر امام حسین (علیه السلام) رسید و رخصت میدان رفتن و جانفشانی خواست و عرضه داشت : سرورم ! اجازه میدان می دهی؟ امام شدید گریست و فرمود : تو پرچمدار لشکر منی . اگر تو بروی، لشکر من متفرق خواهند شد ! عباس بن علی عرضه داشت : سینه ام تنگی می کند و از زندگی سیرم. اجازه دهید انتقام خون های ریخته شده را از این منافقین بستانم. دراین لحظه امام فرمود: اکنون برای اطفال که تشنه اند آب بیاور و ... [4]
صدای العطش کودکان فضای خیمه ها را پر کرده بود ، سقّا نگاهی به چهره معصوم کودکان انداخت و بدون تأمل سوی شریعه فرات برگشت و به نگهبانان شریعهحمله کرد و جمع کثیری را کشت و وارد شریعه شد، با آنکه تشنه بود،اما بخاطرتشنگى برادرش و خیمه ها آب نخورد و سوگند یاد کرد که آب ننوشد. [5]
هنگام بازگشت، دشمن راه را بر او بست. حضرت برای محافظت از مشک به سمت نخلستان رفت و دشمن نیز به دنبالش. از هر طرف تیر و نیزه به سمتش پرتاب می کردند، تا اینکه زره از انبوه تیرها همچون خار پشت به نظر می رسید. ابرص بنشیبان دست راست حضرت را قطع نمود، حضرت مشک را به دوش چپ انداخت و با دست چپ جنگید و این گونه رجز خواند: «وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا یَمینی، اِنّی اُحامی اَبَداً عَنْ دینی»، به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید، من از حمایت از دینم دست بر نمی دارم.
در این هنگام دست چپ حضرتش را حکیم بن طفیل از مچ قطع کرد. مشک را به دندان های مبارک گرفته سعی می کرد آب را به خیام برساند. لذا خود را به رویمشک انداخت. در این حال دشمن تیری به چشم و تیری به مشک زد، حکیم بن طفیل با گرزی آهنین فرق مبارک را نشانه گرفت و ضربتی وارد کرد و او را بر زمین انداخت. «وَنادى‏ بِأعْلى‏ صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی‏ یا أَخِی» با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب.[6] امام خود را به برادر رسانید، وقتی قمربنی هاشم در بالین امام حسین(علیه السلام) جان سپرد، حضرت فرمودند: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی»، عباسم الآن کمرم شکست و چاره ام از هم گسست. [7]

پی نوشت:
[1]. لغت نامه دهخدا.
[2]. خصائص العباسیه، ص118.
[3]. مزینانی، ص 306
[4]. بحار الأنوار  ج‏45، ص 41
[5]. مقتل خوارزمى،ج 2،ص .30
[6]. ابصار العین، ص 30
[7]. منتهی الامال ج 1 ص 384.
--------------------------------
مطالعه بیشتر در:
ویژه نامه علمدار نینوا/ ویژه تاسوعای حسینی(علیه السلام)

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

عاشورای حسینی



*پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
* رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
* این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
* وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

عاشورای حسینی (علیه السلام) تسلیت و تعزیت باد

«امام حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام» سبط (نوه) گرامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و دومین فرزند امیرالمومنین علیه السلام و بزرگبانوی عالم، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. از آنجا که شهادت امام در سال 61 هجری اتفاق افتاده است بنابراین عمر شریف ایشان ۵۷ سال و چهار ماه و۲۵ روز خواهد بود.[1]
امام حسین علیه السلام ۲ بار ندای هل مِن ناصر یَنصُرُنى سر دادند بار اولدر آغاز نبرد؛ هنگامی که دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند که به دنبال آن، حرّ بن یزید ریاحی و همراهانش از سپاه عمر بن سعد جدا شده و به امام حسین(علیه السلتم) پیوستند و به درجه شهادت و عاقبت بخیری رسیدند [2] و باردوم  بعد از شهادت یاران ، گویا امام هنوز امید داشتند کسانی را از ظلمت وگمراهی به سوی هدایت ابدی بکشاند و البته آیندگان را بسوی ولایتمداری و هدایت راهنمائی فرمایند ، پس چنین صدا زد: «آیا کسى هست که از حرم رسول خدادفاع کند؟ آیا خداپرستى هست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسى هستکه به امید پاداش خداوندى به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خدا است ما را یارى کند؟» [3] ولی هیچ کس از سپاه دشمن به امام لبیک نگفتند پس از آن صدای ناله زنان بلند شد و امام سجاد(علیه السلام) با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری و تب شمشیرشان بر زمینکشیده می‌شد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمود: «ام کلثوم! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.»  (امر ولائی امام حسین علیه السلام باعث شد امام سجاد علیه السلام از  شهادت در رکاب حضرت منصرف گردد) پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.[4]

امام به تنهائی با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت ، شجاعانه می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و بعد از به هلاکت رساندن جمع کثیری از دشمنان ، بخاطر زخم‌های بسیاری که برداشته بود ضعف بر امام غالب شد ، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی ایشان زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. حرمله با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد.[5] «مالک بن نصر» نزدیک شد و با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد [6] «زرعة بنشریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. [7]دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزه‌ای به سینه مبارک امام زد وقفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد [8] و «صالح بن وهب» نیزه‌ای به پهلوی او زد.[9] در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش بهقتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد. پس ابن سعد فریاد زد بر او فرود آیید و او را راحت کنید ، شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت وبا دوازده ضربه سر مقدس عزیز زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.[10]

پی نوشت:
[1] . بحارالانوار، ج44، ص 202
[2] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 102
[3] . للهوف على قتلى الطفوف، ص 116
[4] . الخصائص الحسینیه، ص 188
[5] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34
[6] . الکامل فی التاریخ، ج2، ص570
[7] . الاتحاف بحب الاشراف، ص 52
[8] . اللهوف، ص 54.
[9] . بحارالانوار، ج 45، ص 54
[10] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37.
-------------------------------------
مطالعه بیشتر در:
ویژه نامه خورشید بر نیزه/ ویژه عاشورای حسینی(علیه السلام)

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری

حوادث بعد از شهادت امام حسین

تمام عمر سایه ات بوده بر سرم              بعد از این چه کنم از داغ بی برادری

از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم              ممنونم ای حسین که در فکر خواهری

عمر سعد ملعون در روز ۱۱ محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را می‌دهد وزنان و حرم امام حسین (علیه‌السلام) را بر شتران بی‌جهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سخت‌ترین مصائب و هُموم کوچ می‌دهند.[1]دشمنان اهل بیت پس از شهادت جان سوز امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش جنایت هاى دیگرى نیز مرتکب شدند  :

غارت خیمه هاسپاه عمر بن سعد، به ویژه دسته نابکار شمر، پس از شهادت امام حسین علیه السلام به خیمه هاى آن حضرت یورش برده و خیمه ها را غارت کردند وچهارپایان ، لباس ها، صندوق ها، اسلحه ها و خوراکى ها را به یغما بردند. آنان ، حتى حریم اهل بیت علیه السلام را مراعات نکردند و زیور و لباس هاى زنان را از آن ها ستاندند و آنها را کتک و شلاق زدند [2]

سعی بر شهید کردن امام سجاد علیه السلام ؛ از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذى الجوشن و گروهى از پیادگان ، از خیمه ها گذشتیم تا به على بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیمارى از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند: که این بیمار را هم بکشیم ؟من گفتم : سبحان الله چه بى رحم مردمید شما. آیا این ناتوان را هم مى خواهید بکشید؟ همین بیمارى که بر او عارض شده ، او را کافى است . به هر طریقى بود آنان را از کشتن على بن الحسین علیه السلام بازداشتم ، ولى آن بى رحم ها پوستى را که آن حضرت بر آنخفته بود بکشیدند و به یغما بردند.[3]

تاختن اسب بر پیکر شهیدان عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت : چه کسانى آمادگى تاختن اسب بر کشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى کردند وپس از نعل بندى اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهاى پر از جراحت و بى سر شهیدان را درهم شکستند.[4] سپس کشته‌های خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیه‌السلام ـ دفن شدند.[5]

عمر بن سعد دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به کوفه ببرند ، ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم بود.  سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن ، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند .[6]

پی نوشت :

[1] .نفس المهوم،ترجمه کسره‌ای، ص 490
[2] .الارشاد، ص 468
[3] .منتهى الامال ، ج 1، ص 399
[4] .الارشاد، ص 469
[5] .نفس المهوم،ترجمه کسره‌ای، ص 492
[6] . منتهى الامال ، ج 1، ص 401


مطالعه بیشتر در :

ویژه نامه پاسدار حقیقت

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری