مجتبی کلانتری

حوادث ماه های هجری قمری

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت رقیه» ثبت شده است

شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها)



حضرت رقیه (سلام الله علیها) دختر گرامی امام حسین (علیه السلام) از جمله اسیران حادثه کربلاء بودند ، سن ایشان به سه سال رسیده بود و امام حسین (علیه السلام) او را بسیار دوست می داشت، حضرت رقیه (سلام الله علیها)  بعد از شهادت پدر شب و روز گریه می کردند ، که از گریه ی او دل اهل بیت (علیهم السلام) مجروح می شد و دائماً از حضرت زینب (سلام الله علیها) و دیگران سوال می کرد که پدر من کجا رفت؟ و چرا از من دوری نمود؟ [1]

عصر روز سه شنبه در خرابه شام که نزدیک کاخ یزید واقع شده بود ، در کنار حضرت زینب (سلام الله علیها) نشسته بود که جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند. پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(سلام الله علیها) فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. [2]

شب با حالت پریشان از خواب بیدار شد فرمود : پدرم حسین علیه السلام کجاست؟ اکنون او را دیدم! زنان و کودکان از شنیدن این سخن گریان شدند و شیون از ایشان برخاست. یزید از خواب بیدار شد و گفت: چه خبر است؟ جریان را به او خبر دادند. آن لعین دستور داد سر پدر را برای او ببرند.[3]
 
دستمالی روی سر مقدس حضرت انداختند و آن طبق را جلو حضرت رقیه (سلام الله علیها) نهادند. پرده از آن بر گرفت و گفت: این سر کیست؟ گفتند: سر پدر توست. سر را از میان طشت برداشت و به سینه گرفت و می گفت: «پدر جان، کی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر که رگهای گردنت را برید! ای پدر، کی مرا در کودکی یتیم کرد! پدر جان، بعد از تو به که امید وار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را کی نگهداری و بزرگ کند!». و از این سخنان با او گفت، تا اینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و صدا به گریه بلند کردند و آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند ، هنگامى که زن غساله، بدن رقیه (علیها سلام)را غسل مى داد، ناگاه دست از غسل کشید، و گفت : سرپرست این اسیران کیست ؟ حضرت زینب (علیها سلام) فرمود: چه مى خواهى ؟ غساله گفت:این دخترک به چه بیمارى مبتلا بوده که بدنش کبود است ؟
حضرت زینب (علیها سلام)در پاسخ فرمود: اى زن ! او بیمار نبود؛ و این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه هاى دشمنان است[4] سپس ایشان را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.[5]

پی نوشت :

[1] . انوار الشهاده ص ۲۴۲
[2] . نفس المهموم ص ۴۵۶
[3] . کامل بهائی: ج۲ص ۱۷۹
[4] . الوقایع و الحوادث ج ۵، ص ۸۱
[5] . نفس المهموم ص ۴۵۶

مطالعه بیشتر در :

حضرت رقیه (سلام الله علیها)

----------------------------------

ادامه مطلب...
۰ نظر
مجتبی کلانتری

حضرت رقیه (سلام الله علیها)

حضرت سید‌الشهدا‌(علیه السلام) دختری به نام رقیه (سلام الله علیها) داشتند که در سن سه سالگی در خرابه شام به شهادت رسید[1] رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.[2] مادر حضرت رقیه مطابق اکثر نقل ها«ام اسحاق» نام دارد که فضایل و مناقب بسیاری را برای آن بانو بر می‌شمارند.[3]
نام و احوال حضرت رقیه (سلام الله علیها) در جای جای کتب تاریخی برده شده که به برخی از آن ها اشاره می گردید:
امام حسین ‏(علیه السلام) پس از شهادت علی اصغر به ظاهر به عنوان خداحافظیبه خیمه آمد؛ آن‏گاه فریاد برآورد: ای امّ کلثوم! ای سکینه! ای رقیه! ای عاتکه! ای زینب! ای اهل بیت من! خداحافظ!»[4]
هلال بن نافع می‏ گوید که در میان دو صف لشکر (دشمن) ایستاده بودم. کودکی از حرم امام حسین‏ (علیه السلام) بیرون آمد. امام به سوی میدان می‏ آمد که کودک با گام های لرزان، دوان دوان خود را به امام رسانید و دامن آن حضرت راگرفت و گفت: «یا اَبَة! اُنْظُرْ اِلَیَّ فَاِنِّی عَطْشانٌ؛ای پدر! به من بنگر و ببین من تشنه‏ ام» این تقاضا آن‏چنان جانسوز بود که اشک از دیدگان امام حسین‏ (علیه السلام) جاری ساخت و فرمود: «بُنَیَّةُ اَللَّهُ یُسْقِیکَ فَاِنَّهُ وَکِیلِی؛دخترم [می‏ دانم تشنه‏ ای]خداوند تو را سیراب کند که او وکیل [و پناهگاه] من است.» هلال گفت: «پرسیدم این دختر چه کسی بود و با امام حسین ‏(علیه السلام) چه نسبتی داشت؟» گفتند: «او رقیّه دختر سه ساله امام حسین ‏(علیه السلام) بود.»[5]
عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه‏ ها ریختند، آنجا در مجموع ۲۳ کودک از اهل بیت‏ علیهم السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک بر اثر شدّت تشنگی در خطر مرگ هستند. وی اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی نوبت به حضرت رقیّه‏(علیها السلام)  رسید، آن حضرت، ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد.
 یکی از سپاهیان دشمن پرسید: «کجا می‏ روی؟» حضرت رقیه‏(علیهاالسلام)  فرمود: «بابایم تشنه بود. می‏ خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.» او گفت: «آب را خودت بنوش که پدرت را با لب تشنه شهید کردند.» آن حضرت گریه‏ کنان گفت: «پس من هم آب نمی‏ آشامم.»[6]

پی نوشت:
[1]. منتخب‌التواریخ ص299
[2].ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ص293
[3]. ترجمه ارشاد ج2 ص197
[4].مقتل الحسین و مصرع اهل بیته وأصحابه فی کربلاء
[5]. سوگنامه آل محمد(ص)، محمدی اشتهاردی
[6].سرگذشت جانسوز رقیه، ص 29.
-------------------------------------
مطالعه بیشتر در:
حضرت رقیّه سلام الله علیها در اوراق تاریخ

----------------------------------

آواتارهای حاضر در سایت ziaossalehin.ir ، کانال تلگرام t.me/tarh14 ، وبلاگ tarh14.tebyan.net ، اینستاگرام instagram.com/tarh14 ، ویسگون wisgoon.com/124000 ، نزدیکا nazdika.com و ... نیز بارگذاری شده است.

۰ نظر
مجتبی کلانتری